تمام هفته را به شوق پنج‌شنبه تحمل می‌کرد. ورزش داشتند. دو زنگ پشت هم. از همان صبح با کتانی سفید چینی و گرمکن سرمه‌ای آدیداسش به مدرسه می‌رفت. محض احتیاط یک توپ پلاستیکی دولایه‌ هم به زور توی کوله‌اش جا می‌داد. مبادا اتفاقی بیوفتد و کِیف آخر هفته‌شان ناکوک شود.


دروازه‌بان تیم بود. شیفته‌ی عابدزاده و مَرامش. عشقش این بود با بچه‌هایی که فوتبال‌شان معمولی‌تر است هم‌تیم شود؛ بُرد غیر از این برایش مزه‌ای نداشت. باخت را هم با افتخار به جان می‌خرید. 


گرم بازی بودند. شیرجه می‌زند تا توپ را بگیرد که سرش به تیرک دروازه می‌خورد. به خواب می‌رود. یک پایان ممتد.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

به وبلاگ مهندس مجتبی حمیدی خوش آمدید. نمایندگی ای جی تی agt خرید با تخفیف گروه مهندسين نوانديش عاشقی با چاشنی انتظار حسین مهدوی صیقلانی وکیل پایه یک دادگستری رنگین کمان آسمان شب تجارت تضمین بارتهران↔۰۹۱۹۳۶۲۶۴۲۳↔۰۹۱۹۲۷۱۷۶۳۶↔۰۲۱۴۴۵۹۴۰۲۰شرکت